محل تبلیغات شما

شعر، قصه، کاردستی و سرگرمی با خاله آسیه




تویخونه ای که اندازه ی کف دست بود، یه خونواده زندگی میکردن.یه روز.

 

اولیگفت: من پسرم، کار دارم  توپ شده روزگارم.

دومیگفت: من پدرم، کار دارم میرم که پول درآرم.

سومیگفت: من مادرم، کار دارم زیاده کار و بارم.

چهارمیگفت: من دخترم، کار دارم عروسکم مریضه، تو خونه بیمار دارم.

انگشتشست خندید و گفت: از همه کوچکترم.

رو خرخود سوارم.

هیچ کاری هم ندارم.


کودکممن شاد شادم

میدوممن مثل بادم

سرخ وزیبا یک گلم من

پرصدایم بلبلم من

می کشمقد رو به بالا

در تلاشممثل بابا

خندهمهمان بر لبانم

مثلمامان مهربانم

بازیبا من جور جور است

غصه از من دور دور است


پنج تابچه با هم به مدرسه می رفتن.اونا کتاب و دفتر نداشتن .

 

اولیگفت: یک و دو و سه

دومیگفت: با هم می ریم به مدرسه.

سومیگفت: حیف که معلم نداریم.

چهارمیگفت: کتاب می خوایم. از کجا دفتر بیاریم؟

انگشتشست گفت: کف دست کتابه.

منحالا یک معلمم

درسمونمحسابه.


پنج تاانگشت بودن که روی یه دست زندگی می کردن. یه روز .

 

اولیگفت: ما زنبوریم ویز ویز ویز

دومیگفت: نیش می زنیم، جیز جیز جیز

سومیگفت: می نشینیم روی گل

چهارمیگفت: چی بهتر از بوی گل؟

انگشتشست گفت که بابا

شیرهگل شیرینه

اون عسلی که بچه ها دوسش دارن، همینه.

یه گل خوشبو و زیبا 5 تا گلبرگ داشت .

 

اولی رو باد برد 

دومی رو بزی خورد 

سومی پژمرده شد 

چهارمی پیر شد و مرد 

پنجمی گفت: من می مونم، راهشو هم خوب می دونم

می رم تو خاک کنار آب و دانه

ریشه میشم باز میزنم جوانه

دوباره یک بوته می شم گل می شم، 

خوشبو می شم رفیق بلبل می شم.

توی یک جنگل بزرگ چندتا پرنده به هم رسیدند .

 

اولی گفت: کلاغمو قار قار می کنم      

 همه رو خبر دار می کنم

دومی گفت: پر و پر و پر کبوترم

  اینجا و اونجا می پرم

سومی گفت: چه و چه و چه باز می خونم

 بلبلم آواز می خونم

چهارمی گفت: نوکمو به هر جا می کوبم .

بنده جناب دارکوبم.

آخری گفت: من چی باشم. کیم، چیم؟

آها فهمیدم. شکارچیم

تق تق تق، بنگ بنگ بنگ

تور دارم و تیر و تفنگ

فرار کنین دارم میام

هم و هم و هم، همه رو می خوام



کلاغ پر، گنجشک پر

کی داره میزنه در؟

کفتره یا کلاغه؟

بلبله یا که زاغه؟

قمریه یا پرستو؟

اردکه, غازه یا قو؟

کلاغ پر، گنجشک پر

مامانی رفت دم در

پرستوها, کلاغا

پرنده های باغا

پر بزنید تا لونه

بابام اومد به خونه

سوسکهاومد آب بخوره

افتادتو حوضک

اولیگفت: داد و هوار

دومیگفت: نردبون و طناب بیار

سومیگفت: من درازم طناب و نردبانم

چهارمیگفت: من می شینم براش دعا میخونم

انگشتشست خندید و گفت: سوسکی خانوم پر داره

بچه وشوهر داره

پرمیزنه از توی آب در میاد

نه دادکنید،نه بیداد

پر پرپر سوسکه پرید

رفت و به خونه اش رسید


پنج تاانگشت بودن که روی یه دست زندگی می کردن.

یه روزصبح که از خواب بیدار شدن.

اولیگفت: دیشب که بارون اومد،

دومیگفت: شرشر ناودون اومد.

سومیگفت: چه برقی آسمون می زد، ندیدی؟

چهارمیگفت: بارون چه آوازی می خوند، شنیدی؟

انگشتشست گفت که خدا مهربونه

خدایابر و بارونه

چشمهرو پر آب می کنه

باغ ها رو سیراب می کنه.


اولیگفت: من سه ماهم، بهارم

هوایخوبی دارم.

دومیگفت: سه ماه دارم، تابستونم

میوهدارم، باغبونم.

سومیگفت: من سه ماهم، پاییزم

برگدرخت می ریزم.

چهارمیگفت: سه ماه دارم، زمستونم

سرما وبرف و بارونم.

پنجمیگفت: هفته و ماه وسالم

بچه هاخوش به حالم.


سلام به دوستان خوب و عزیزم امیدوارم که حالتون خوب باشه و شاد و سلامت باشین.

توی این روزای قرنطینه مدتی هست من یه گروه سرگرمی توی واتس اپ ( WhatsApp)  تشکیل دادم که روزانه توی اون بازی، قصه و کاردستی گذاشته میشه در صورت تمایل روی لینک کلیک و وارد گروه بشین.



و کانال قصه تلگرامی من به آدرس:




و اینستاگرام من به آدرس:






چهار نفر پشت سر یکی ایستاده بودن و نماز می خوندن

 

اولی گفت: مسجد ما خوشگله

دومی گفت: حرف زدی و نماز تو باطله.

سومی گفت: تو هم که حرف زدی بابا!

چهارمی گفت: من یکی که حرف نزدم، شکر خدا!

اون که جلو ایستاده بود، حرفاشونو گوش داده بود،

داد زد و گفت: نه دراز و نه کوتوله

نماز خودم قبوله.

تویباغی بود درخت هلو

رویاون درخت

نشستهبودن پنج تا سنجاب ناز و پشمالو

باد وباد و باد،

از رویدرخت هلویی افتاد

اولیگفتش: من اونو دیدم، پس مال منه.

دومیگفتش: نه، من هم صداشو زودتر شنیدم پس مال منه.

سومیگفتش: باد دوست منه ! باد هلو رو چید پس مال منه.

چهارمیگفتش: خدا هلو رو خوشگل آفرید، پس مال منه.

هی بگومکو، هی سر و صدا

فریادو غوغا، دعوا و دعوا

پنجمی،یواش رو زمین پرید، هلو رو قاپید

اونوخورد و گفت: بسه هیاهو!

کوهلو؟ کجاست هلو؟ پس چی شد هلو؟!



توی یهمحله قدیمی چن نفر با هم زندگی می کردن. یه روز که توی صف نونوایی ایستاده بودن.

اولیگفت: من زرگرم، گوشواره طلا دارم.

دومیگفت: رفتگرم ، آشغالاتونو می برم.

سومیگفت: من نقاشم، تابلوهای خوب می کشم.

چهارمیگفت: پرستارم، به فکر حال بیمارم.

پنجمیگفت: نه زرگرم نه نقاش

نهرفتگر نه کفاش

تنبلمو بی کاره

هیچ کی دوسم نداره.


صبحزود بود، پنج تا انگشت که روی یک دست زندگی میکردن.از خواب بیدار شدن.

اولیگفت: آهای آهای خبردار.

دارممی رم به بازار.

دومیگفت: پول که داری، زنبیل و کیسه بردار.

سومیگفت: گوشت بخر و نان بخر، گوجه ، بادمجان بخر.

چهارمیگفت: سبزی و شیر و میوه، کم بخر، ارزان بخر.

شستکپل داد زد و گفت: نه نان و گوشت و ریحان

نهمیوه، نه بادمجان

شیرینیبخر با شکلات

بستنی و نقل و نبات.


لی لیلی لی حوضک

یهدونه پولک

افتادهبود کنار سبزک

* یکیگفت: یه شبنمه

* یکیگفت: گل سفید مریمه

* یکیگفت: یه الماسه

*یکیگفت: دکمه ی روی لباسه

ماهیهاومد و گفت: مال منه! مال منه!

یهتیکه از پیرهن پارسال منه.



لی لیلی لی حوضک

زنبورکوچک

اومدیکم آب بخوره

افتادتو حوضک

* یکیگفت: درش بیاریم

* یکیگفت: قایق نداریم

* یکیگفت: ولش کنیم نیش می زنه

* یکیگفت: آدمو آتیش می زنه

خرسهگفت: خودم نجاتش می دم

نقل ونباتش می دم

باهاشبه کندو می رم

ازش عسل می گیرم.

آخرین جستجو ها

besisheckstab Anna's game Diane's info Linda's life viocuwames Nelly's notes کتابخانه اوتاکو ها عقابهای سفید السَّلامُ عَلَیْكَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ فروشگاه بزرگ اینترنتی