پنج تاانگشت بودن که روی یه دست زندگی می کردن. یه روز .
اولیگفت: ما زنبوریم ویز ویز ویز
دومیگفت: نیش می زنیم، جیز جیز جیز
سومیگفت: می نشینیم روی گل
چهارمیگفت: چی بهتر از بوی گل؟
انگشتشست گفت که بابا
شیرهگل شیرینه
اون عسلی که بچه ها دوسش دارن، همینه.
جیز ,انگشت ,ویز ,ها ,گل ,یه ,جیز جیز ,ویز ویز ,گل؟ انگشت ,انگشت شست ,گفت که
درباره این سایت